داستان یک شبنم

وقتی نم نمِ سحریِ بارون میزنه به درختا , درختا میترسن از اینکه این قطره های کوچیک بارون, طوفانی باشن برای بهم ریختن اوضاع ظاهریشون ولی وقتی میبینن جز آرامش نبوده , عرق پیشونی خودشونو پاک میکنن , شبنمی از روی پیشونیشون سُر میخوره و آروم میچکه توی جوب.
شبنم با آب جاری بدون توقّف سرعت خودشو زیاد میکنه , از جوب های کنار اتوبان میگذره , به کانال های تاریک میریزه و بعد به بخار تبدیل میشه تا عامل ترس بعدی درختها بشه.
یه شبنم ممکنه از پیشونیِ یه درخت , به پیشونی یه رهگذر چکّه کنه و مثل یه اشک از بغل چشمش سُر بخوره سمت پایینو باعث مرگ خودش بشه.

No comments:

Post a Comment