اعتراف

اعتراف میکنم نمیتونم توی چشماش زُل بزنم چون مثل صلات ظهر سه شنبه ای میمونه که نمیدونه به اوّل هفته نزدیکتره یا به آخر هفته ,یه روشنی شدید که چشم آدمو میزنه ولی خسته نمیکنه.
مثل اینه که یه ثانیه به آفتاب خیره بشی اما از خجالت سرتو بگیری پایین!
اینجوری خرابم کرده نگاهش
بهش گفتم تو چشام نگا کن وقتی حرف میزنی
تو چشام نگاه کرد و من سرمو انداختم پایین ,توی همون حال گفتم نه نگاه نکن ,اونور و نگاه کن
بعد سرمو آوردم بالا و نگاش کردم که سرش پایین بود ,دستشو بالا آوردمو بوسیدم
اینجوری خرابم کرده نگاهش

No comments:

Post a Comment